قلبم ادامه خواهد داد بي تو!!!
روزی عشقی
روزی عشق از دوستی پرسید:فرق من با تو در چیست ؟
دوستی جواب داد:من با یک سلام شروع میشوم اما تو با یک نگاه
و من با یک دروغ از بین می روم ولی تو با مرگ
شاعر تنها وخسته۸۸
سکوت

میان عاشق و ومعشوق رمزیست
چه داند آنكه اشتر می چراند
تا كه از جانب معشوق نباشد كششی
كوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد
شاعر تنها۸۸
عشق"عاشق
عشق... لحظه ی دو نیم کردن سیب است
که نگران نباشی
چگونه تکه ی بزرگتر را
برای خودت برداری!
شاعر تنها ۸۸
ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند
ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند
کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند
در سایه های شب تو را تنها نوشتند
سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند
احساس پاکت را همه تکفیر کردند
محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند
هرشب تورا دعوت به بزم تازه کردند
در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند
زخمی که رستم از شَغاد قصه اش خورد
مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند
شاعر تنها۸۸
ار سفر بستن
بار سفر بستن
رفتم رفتمرفتم و بار سفر بستم
با تو هستم هرکجا هستم
از عشق تو جاودان ماند ترانه من
با یاد تو زنده ام عشقت بهانه من
پیدا شو چو ماه نو گاهی به خانه من
تا ریزد گل از رخت در آشیانه من
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجا هستم
آهم را می شنیدی به حال زارم می رسیدی
نازت را می خریدم تو ناز من را می کشیدی
به خدا که تو از نظرم نروی
چو روم ز برت ز برم نروی
رفتم و بار سفر بستم با تو هستم هرکجا هستم
شاعر تنها وخسته ۸۸
خیالم
چیز و همه کس به تو گفتم های های گریه کردم زار زار ناله کردم گفتم اینجا
غصه دارم هیچکس را هم ندارم از همه چیز و همه کس من گسستم با همین دستهای
بستم مثل اینکه کودک هستم از تو پرسیدم تو میدانی که هستم؟ تو به من
خندیدی و گفتی که باز هم در این دنیای زیبا چشم بر خوبیها بستم
شاعر تنها ۸۸
به گل گفتم: “عشق چیست؟” گفت: “از من خوشگل تر است…”
به پروانه گفتم: “عشق چیست؟” گفت: “از من زیبا تر است…”
به شمع گفتم: “عشق چیست؟” گفت: “از من سوزان تر است…”
به عشق گفتم: “آخر تو چیستی؟” گفت: “نگاهی بیش نیستم
شاعر تنها وخسته ۸۸
خدایا
شاید مرا دیگر فردایی نباشد. پس امروز را به من ببخش تا آنرا در هوای تو سر کنم. شاید دیگر الهامی نباشد تا باز از تو گویم پس بگذار در تکرار سخن آخر بمانم و در جایی که جز من و تو کس دیگری نیست خود را از آن تو بدانم که تو مرا برای خود آفریدی زندگی را با نگاهی بمن آموختی و مرا در مرگ دریافتی و تو با صداقت بمن گفتی دنیا بی مهر است . تو از وفای جهان دیگری گفتی پس مجموعه ای از مهرت تردید مرا شکست ودرملک تو از غیرتو بی نیاز گشتم ای آنکه تولدم را بمن بخشیدی جز زندگی چه دارم که در پایت بریزم.
شاعر تنها ۸۸
هرجا رفتم تو رو ديدم
وقتي دستام خالي باشه وقتي باشم عاشق تو
غير دل چيزي ندارم که بدونم لايق تو
دلم رو از مال دنيا به تو هديه داده بودم
با تمام بي پناهي به تو تکيه داده بودم
هر بلايي سرم اومد غم زجري که کشيدم
همرو به جون خريدم ولي از تو نبريدم هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو ديدم تو سبک شدن تو رويا همه جا به تو رسيدم
شاعر تنها۸۸
دلم گرفته
مرگ
پنجره را باز کن مرگ هوای دلتنکی کرده
وقتی زنده ایم تصور مرگ راوقتی می میریم
وقتی می میریم تصور زنده بودن رامی کنیم
شاعر تنها۸۸
دانلود تیتراژ برنامه نشان بی نشانه ها با صدای محسن یگانه
آهنگ جدید و فوق العاده زیبای محسن یگانه به نام نشانی . این آهنگ تیتراژ پایانی برنامه نشان بی نشانه ها می باشد که هم اکنون از شبکه دوم سیما در حال پخش است. این اثر توسط محسن یگانه آهنگ سازی و تنظیم شده است و ترانه سرای آن استاد عبدالجبار کاکایی می باشد. هم اکنون می توانید این آهنگ شنیدنی را با کیفیت اورجینال از دانلودها دریافت کنید.

پسورد فایل : www.downloadha.com
لینک دانلود – 8 مگابایت | لینک کمکی
دانلود
آهنگ جدید محسن یگانه(ای خدا دلگیرم ازت)
این آهنگم تقدیم به دوستان گلی که دانلودش میکنن
جدید هستش و برایکم کردن حجمش اونو به mp4 باکیفیت تبدیل کردم
حجم:720کیلوبایت
محسن یگانه
دانلود ۲
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد
گرچه من تجربهای از نرسیدنهایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم ؟ … باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد
با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظهی بر پا شدنش می ارزد
دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سالها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد
آرین شاعر تنها ۱۳۸۸

بازم شادي و بوسه گلهاي سرخ و ميخک
ميگن کهنه نمي شه تولدت مبارک
تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا
وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز
از آسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا
تمام زندگيم را دلتنگي پر کرده است...
دلتنگي از کسي که دوستش داشتم و عميق ترين درد ها و رنجهاي عالم را در رگهايم جاري کرد !
درد هايي که کابوس شبها و حقيقت روزهايم شد٬ دوری از تو حسرتي عميق به قلبم آويخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهاي دردناک داغ ستم پوشاند .
دلتنگی براي کسي که فرصت اندکي براي خواستنش ٬ براي داشتنش داشتم.
دلتنگي از مرزهايي که دورم کشيدند و مرا وادار کردند به دست خويش از کساني که دوستشان دارم کنده شوم .
در انسوي مرزها دوست داشتن گناه است ٬ حق من نيست ٬ به اتش گناهي که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند .
رنجي انچنان زندگي مرا پر کرده است٬ آنچنان دستهاي مرا از ....
برای خواندن بقیه این متن احساسی به بخش ادامه مطلب مراجعه کنید
قصه های من
من همیشه شاعر بوده ام...
از وقتی که به خاطر می آورم.
نمی دانم چرا؟
اما همیشه فکر می کنم؛
که خدا مرا برای شاعری آفرید.
من هم به همین خاطر شاعری کردم...
شعر می نوشتم
برای مادر، پدر، خواهر، دوست ،رفیق...
برای جنگ...برای زلزله زده ها...برای سیل برده ها..
برای کسانی که شادند...کسانی که غمگین...
حتی با خود ِخدا هم شاعری کردم...
تا تو آمدی.
و از آن زمان بود که عاشق شدم!
از آن زمان بود که فهمیدم بدون عشق نمی توانم بنویسم...
از آن زمان بود که؛
بودن با تو برایم شعر می شد...و نبودنت شعر...
آمدنت شعر...و رفتنت شعر...
خندیدت شعر...و گریه هایت شعر...
تو شعر بودی برای من...داستان نبودی...و شاید به همین دلیل بود که نویسنده نشدم...
شاعر شدم ...چون تو شعر بودی...
و چه زود تو مرا دیوانه کردی!
همیشه زیباترین شعرهایم از آن ِتو بود.
تو که آمدی دیگر برای هیچ کس شعر ننوشتم...
حتی شعرهایم دیوانه شدند...
می دانم که من نتوانستم تو را دیوانه کنم...
اما می دانم لااقل به تو شاعری آموختم...
و این کار کوچکی نیست...فقط خدا می داند که کار کوچکی نیست!
می دانم روزی دیوانه می شوی...
دیوانه ی هرکه باشد مهم نیست...
فقط؛
چه زود تو را شاعر کردم...
به من قول بده؛هیچ وقت برای هیچ کس ِدیگر شعر ننویسی...
بگذارشعرهایت فقط از آن ِمن باشند...
خواهش می کنم!
آرین شاعر تنها(دی۸۸)
شعر هایم
دیشب تمام شب را بیمارستان بودم...
تا صبح...
خبر داده اند چند تا از شعر هایم
با هم سکته کرده اند...
دست و پای یکی دیگر هم شکسته...
چند تایی هم با هم بودند که تصادف کرده اند...
الان هم زیاد وقت ندارم...
فقط
فقط آمدم به تو بگویم
اگر طاقتش را داشته باشی...
که همان شعری که برای تو گفته بودم
همان عاشقانه ترین شعر دنیا
دیوانه شده...
اجازه ی ملاقات به من نمی دهند...
تو برو...
شاید گذاشتند ببینیش...
فقط
مرا بی خبر نگذار...
منتظرم
نمی دانم چه بر سر شعرهایم آمده...
خدا به خیر کند
آرین شاعر تنها(دی ۸۸)
